جینی دیگوری(p3)

Lupin-F.A Lupin-F.A Lupin-F.A · 1403/04/26 00:42 · خواندن 3 دقیقه

هری داد زد: چه بلایی سر هرماینی آوردی؟

-هنوز هم همون نقطه ضعف...

چو که در این فاصله به وسط خانه رسیده بود گفت : اونا اینجان! دست و پاشونو به صندلی های... خونه خودشون بسته!

هری گفت: دیگه کی رو فرمانبردار خودت کردی؟ به تو نمیاد اینقدر خودتو به زحمت بندازی!

-ههه! اینا که واسه من طلسمای پیش پا افتادن!

 

-چی میخوای؟

چو چوبدستی اش را به سمت جینی گرفته بود.

-نمیدونم؟... خودت بهتر میتونی حدس بزنی... شاید... انتقام؟

-تو به چو حسودیت میشه.

-هه... چو؟ دلم براش میسوزه... من اون موقع فکر میکردم خیلی آدم خفنی باشی..و ولی معلومه یه ذره هم معرفت نداری...

-سدریک به من هیچ ربطی نداره!

-دروغ گو!

طلسمی را به سمت هری نشانه رفت و هری محکم به دیوار کوبیده شد.

-اون خودش به من کمک کرد مرحله دوم رو پشت سر بزارم. اگه همونجا... میباختم... دیگه اون جام یه رمزتاز نمیشد...

چو گفت : اونوقت به جای اینکه تو اینجا طلبکار وایسی هرماینی میومد خفت میکرد.

-مثل اینکه این خانم کوچولو هم تنش میخاره

-جینی! بس کن! اگه واقعا مشکلی داری برو شکایت کن... وگرنه توقع داری ما برات مرده زنده کنیم؟

جینی که در حال غیب شدن بود گفت : زندگیتو تباه میکنم پاتر! تا تک تک این دوستات رو نکشم آروم نمیشم!

چو با عصبانیت گفت : سدریک دوستش بود پس خودتم جز دوستاشی

هری به طرف هرماینی و رون دوید و دستانشان را باز کرد.

هرماینی گفت: دیدی... گفته بودم...

هری گفت : همه ساکت بشین... باید بریم

چو گفت : دقیقا کجا؟!

-یه خونه پرت...  باید... براش یه رازدار هم انتخاب کنیم...

هری همان روز به پروفسرو مک گونگال پیام داد و هم خانه ای را فورا برایشان مهیا کرد.

هرماینی نیز پذیرفت تا رازدار شود.

هری و چو به خانه بازگشتند تا وسایلشان را جمع کنند.

هری به اتاق سیریوس رفت. -سیریوس ؟ کجایی؟!... سیریوس؟

چو گفت : سیریوس نیست؟؟

-نه...

-سیریوسسسس!؟؟؟؟!!!!