پاتر31(p3)

Lupin-F.A Lupin-F.A Lupin-F.A · 1403/04/26 17:22 · خواندن 6 دقیقه

سه روز بعد، دفتر دامبلدور، جلسه محفل

جیمز، لیلی، دامبلدور، مک گونگال، سیریوس، لوپین، هاگرید و اسنیپ دور میز دامبلدور ایستاده بودند.

دامبلدور گفت : خب کسی ایده ای داره؟

اسنیپ با لحنی طعنه آمیز گفت: شاید کسی داشته باشه ولی معلومه شما نه

سیریوس گفت: اگه میخوایم گولش بزنیم باید گمراهش کنیم، شاید اسنیپ بتونه تو این مورد به ما کمک کنه، قبلا مرگخوار بوده دیگه😂

اسنیپ گفت: ساکت شو بلک!

 

لوپین در پی حرف های سیریوس اضافه کرد: یه طعمه بیاد ایجاد کنیم...

جیمز که تا کنون ساکت ایستاده بود گفت: دامبلدور امید ما به شما بود، اگه شما ایده ای ندارین یعنی...

لیلی ادامه حرف های جیمز را در دست گرفت: نه! تا وقتی که محفل هست تام نمیتونه جهان رو در دست بگیره

ناگهان جرقه ای در ذهن سیریوس زد : وایی لیلی زدی به هدف! ولدمورت قصد داره که جهان رو تحت سلطه داشته باشه، تک تک جادوگر ها و حتی ماگل ها. پس چرا کاری نکنیم که از جهان بره

لوپین گفت: منظورت چیه میخوای دیپورتش کنیم به یه سیاه چاله؟😂

دامبلدور گفت: آفرین! نزدیک شدین!منم تقریبا چنین استراتژی رو میخواستم بگم...

جیمز در گوش سیریوس پچ پچ کرد: عین معلمایی که هیچی بلد نیستن وقتی یه نفر جواب درست میده میگه عه منم میدونستما ولی میخواستم شما رو امتحان کنم

سیریوس آرام نیشخندی زد. اما به ثانیه ای نکشید که لگد اسنیپ نثارش شد.

دامبلدور ادامه داد: تحقیقات WISRO(Wizards International Space Research Organization) نشون میدن یه سیارکی نزدیک مریخ هست که حیاط هم توش امکان پذیره‌‌... اگه بتونیم ازش استفاده کنیم، میتونیم درست مثل حرفی که سیریوس زد، از اسنیپ استفاده نیم و به ولدمورت خبر بدیم که پاترها به اونجا فرار کردند.

-خب بعدش؟

-کاری میکنیم که ولدمورت پیروز بشه و ...

لوپین فریاد کشید : دامبلدور! یعنی چی که بزاریم ولدمورت پیروز بشه؟! نکنه میخوای هم شاه اونجا بشه هم زمین؟

-صبر کن! ما که خودمون نمیریم اونجا!

***

جیمز وارد آزمایشگاه شد : خب کلون ها آماده شده؟

-بله قربان، همونطور که قرار بود. همه چی طبق برنامه پیش رفته

-خب، خوبه...

-تمام تست ها رو هم به خوبی گذروندن.

مسئول آزمایشگاه رفت و از آن نقطه دور شد. سپس جیمز چهره آشنایی را دید که از در وارد شد.

-دامبلدور! سلام...

-اوه جیمز! تو هم همین الان رسیدی؟

-بله... مثل اینکه اوضاع خیلی خوب داره پیش میره... طبیعیه؟

-همیشه دنبال دردسر میگردی:)))

-خخخخ

-یه خونه امن براتون پیدا کردم که تو این مدت اونجا باشین. داخل هاگزمیده، فقط باید یه راز دار پیدا کنین.

-اوه! خیلی ممنون... اگه مایل باشین، امکانش هست شما راز دار بشین؟

-اوه جیمز... مسئولیت خیلی بزرگیه به نظرم بهتره به کس دیگه ای بسپریش

-از شما بهتر؟

-هیچکس نمیدونه در آینده چه اتفاقی بیفته... ولی من خوب میدونم هر اتفاقی اگه بیفته و من رازدار اون خونه باشم، هیچ وقت عذاب وجدان ترکم نمیکنه.

-البته که قرار نیست اتفاقی بیفته...

-بله بله... فردا روز پروازه، حال کلونتون چطوره؟

-حیحیحی

***

پنج، چهار، سه ، دو ، یک... پرتابببببببببب

موشک از جلوی چشم کینگزلی، البوس، جیمز، لیلی، لوپین، سیریوس و اسنیپ گذشت و به آسمان رفت.

دامبلدور گفت : تا شب میرسن اونجا، چند نفر هم باهاشون فرستادیم که خونه ها رو بسازن و همه چی رو بررسی کنن 

لوپین گفت : اونا رو چیکار میکنین؟

-یه سفر تحقیقاتی دیگه دارن و از اونجا میرن مریخ...

-خب خوبه... بعید نبود همونجا ولشون کنید تا زیر لشکر ولدمورت خرد بشن...

-لوپین!

***

 در دفتر دامبلدور باز شد. سوروس اسنیپ در چارچوب در حضور پیدا کرد.

-سوروس! منتظرت بودم...

-قربان منو احضار کرده بودید، مشکلی پیش اومده؟

-حرف سیریوس رو که یادته؟

-من رو آوردین که جک بگیم؟

-نه! من کاملا جدی ای!(I’m serious)

-تو دامبلدور نبودی؟

-گوش کن سوروس! باید به ولدمورت بگی که پاتر ها و باقی اعضای محفل به اون سیارک رفتن.

-امشب میرم و بهش خبر رو میدم.

سوروس به سمت در رفت اما قبل از اینکه در به طور کامل بسته شود دامبلدور گفت: صبر کن...

-بله؟

-ببین اسنیپ... من واقعا خیلی متاسفم...

-مشکلی نیست.

-سعیت رو بکن که یه جوری، باهاشون نری...

-گفتم که...مشکلی نیست.

-واقعا... ازت... ممنونیم:)

-     

-واقعا هنوز هم نمیخوای لیلی چیزی بدونه؟

***

ولدمورت، پایگاه نظامی موشک ها

-همه آماده اید؟

سه، دو ، یک... پرتاببببببب

-بزن بریم که اسم اونجا رو از پاتر31 به مرگخواران تغییر بدیممم

ولدمورت و لشکرش در حالی که با سرعت بالا و بالاتر میرفتند، خنده های شرارت آمیزی میکردند.